غزل شمارهٔ ۳۵۶
خورشید را ز مشک زره پوش کردهاند
وانگه بهانه زلف و بنا گوش کردهاند
از پردلی دو هندوی کافر نژادشان
با آفتاب دست در آغوش کردهاند
در تاب رفتهاند و برآشفته کز چه روی
تشبیه ما بسنبل مه پوش کردهاند
کردند ترک صحبت عهد قدیم را
معلوم میشود که فراموش کردهاند
هر شب مغنیان ضمیرم ز سوز عشق
برقول بلبلان سحر گوش کردهاند
منعم مکن ز باده که ارباب عقل را
از جام عشق واله و مدهوش کردهاند
خواجو بنوش دردی عشقش که عاشقان
خون خوردهاند و نیش جفا نوش کردهاند
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم