غزل شمارهٔ ۷۰۵
کی آمدی ز تتار ای صبای مشک نسیم
بیا بیا که خوشت باد ای نسیم شمیم
دگر مگوی حدیث از نعیم و ناز بهشت
بهشت منزل یارست و وصل یار نعیم
چو روز حشر مرا از لحد برانگیزند
هنوز شعله زند آتشم ز عظم رمیم
گمان مبر که تمنای بنده سیم و زرست
نسیم تست مراد من شکسته نه سیم
فتاده است دلم در میان خون چون واو
کشیده زلف ترا در کنار جان چون جیم
از آن مرا ز دهان تو هیچ قسمت نیست
که نیست نقطهٔ موهوم قابل تقسیم
بود بمعتقد عاقلان جهان محدث
برون ز عالم عشقت که عالمیست قدیم
بهر دیار که زینجا سفر کنم گویم
خوشا نشیمن طاوس و کوه ابراهیم
کنون چه فایده خواجو ز درس معقولات
که در ازل سبق عشق کردهئی تعلیم
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم