غزل شمارهٔ ۷۲۳
ای چشم می پرستت آشوب چشم بندان
وی زلف پر شکستت زنجیر پای بندان
مهپوش شب نمایت شام سحرنشینان
یاقوت جان فزایت کام نیازمندان
رویت بدل فروزی خورشید بت پرستان
زلفت بدستگیری اومید مستمندان
از شام روز پوشت سرگشته تیره روزان
وز نقش دلفریبت آشفته نقش بندان
آهوی نیمه مستت صیاد شیرگیران
هندوی بت پرستت زنار هوشمندان
کفرت ز راه تحقیق ایمان پاک دینان
دردت ز روی تعیین درمان دردمندان
خواجو جفای دشمن تا کی کند تحمل
مپسند بروی آخر غوغای ناپسندان
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم