رباعی شمارهٔ ۳۲۳


هر در که ز بحر اشکم افتد به کنار

در رشتهٔ جان خود کشم گوهروار

گیرم به کفش چو سبحه در فرقت یار

یعنی که نمی‌زنم نفس جز بشمار

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم