رباعی شمارهٔ ۳۵۴


دل خسته و جان فگار و مژگان خونریز

رفتم بر آن یار و مه مهرانگیز

من جای نکرده گرم گردون به ستیز

زد بانگ که هان چند نشینی برخیز

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم