رباعی شمارهٔ ۳۶۱


شاها ز دعای مرد آگاه بترس

وز سوز دل و آه سحرگاه بترس

بر لشکر و بر سپاه خود غره مشو

از آمدن سیل به ناگاه بترس

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم