رباعی شمارهٔ ۴۵۱
تا ظن نبری کز آن جهان میترسم
وز مردن و از کندن جان میترسم
چون مرگ حقست من چرا ترسم ازو
من خویش پرستم و از آن میترسم
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم