رباعی شمارهٔ ۵۱۸


فریاد ز شب روی و شب رنگیشان

وز چشم سیاه و صورت زنگیشان

از اول شب تا به دم آخر شب

اینها همه در رقص و منم چنگیشان

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم