شمارهٔ ۱۸


زمانه ، پندی آزادوار داد مرا

زمانه، چون نگری، سربه سر همه پندست

به روز نیک کسان، گفت: تا تو غم نخوری

بسا کسا! که به روز تو آرزومندست

زمانه گفت مرا: خشم خویش دار نگاه

کرا زبان نه به بندست پای دربندست

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم