گذر از آنکه ندیدست و جز خبر ندهد


گذر از آنکه ندیدست و جز خبر ندهد

سخن دراز کند لذت نظر ندهد

شنیده ام سخن شاعر و فقیه و حکیم

اگرچه نخل بلند است برگ و بر ندهد

تجلئی که برو پیر دیر می نازد

هزار شب دهد و تاب یک سحر ندهد

هم از خدا گله دارم که بر زبان نرسد

متاع دل برد و یوسفی به بر ندهد

نه در حرم نه به بتخانه یابم آن ساقی

که شعله شعله ببخشد شرر شرر ندهد

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم