گهی افتم گهی مستانه خیزم


گهی افتم گهی مستانه خیزم

چو خون بی تیغ و شمشیری بریزم

نگاه التفاتی بر سر بام

که من با عصر خویش اندر ستیزم

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم