سحرگاهان که روشن شد در و دشت


سحرگاهان که روشن شد در و دشت

صدا زد مرغی از شاخ نخیلی

فروهل خیمه ای فرزند صحرا

که نتوان زیست بی ذوق رحیلی

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم