غزل شمارهٔ ۸
روزیکه زد به خواب شعورم ایاغ پا
من هم زدم ز نشئه به چندین دماغ پا
رنگ حنا زطبع چمن موج میزند
شسهستگوبی آنگل خودرو به باغ پا
سیر بهار رنگ نداردگل ثبات
لغزد مگر چولالهکسی را به داغ پا
آنجاکه نقش پای تومقصود جستجوست
سر جای موکشد به هوای سراغ پا
جز خاک تیره نیست بنای جهان رنگ
طاووس سوده است به منقار زاغ پا
با طبع سرکش اینهمه رنج وفا مبر
روز سور، شبکند اسب چراغ پا
یک گام اگر ز وهم تعلق گذشتهای
بیدل درازکن به بساط فراغ پا
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم