۹۲ - زد خطایی سر ز ملانصردین


بدون متن

بدون متن

زد خطایی سر ز ملانصردین

حاکم از رفتار او شد خشمگین

گفت با ملا: به جُرم این گناه

می‌شوی تنبیه ، بگزینی دو راه

یا هم اینک ، بیست سکه زرّ ناب

می‌دهی تاوان ، که گردی بیحساب (۱)

یا که محکومی که در طی دو سال

این خر خود را کنی صاحب کمال

آنچنان آموزی‌اَش علم و ادب

تا بداند فرق شعبان و رجب

گر وفا بر وعده نتوانی کنی

آتشی بر خانمانت می‌زنی

****

گفت ملا راه دوّم بهترست

امتیازی هم برای این خرست

چون که گردد فاضل و اندیشمند

می‌شود در بین خرها سربلند

****

آن یکی بشنید این قول و قرار

گفت با ملا: چرا کردی قمار؟

خود نمی‌دانی مگر ای بی‌خرد

خر فقط آموخته باری کشد

تو به خر خواهی سواد آموختن؟

باید اول چاک عقلت دوختن؟

گفت ملا: نیک دانم ، از خری

خود نیاید اینکه فاضل پروری

لیک این حاکم بود فرتوت و پیر

سنّ این خر را ازو کمتر مگیر

دارم امید از خدای ذوالجلال

تا به لطفش در خلال این دو سال

از کرَم منّت گذارد بر سرم

یا که این حاکم بمیرد یا خَرم

****

ای بسا که بهر تغییر امور

چون نداری پنجه و بازوی زور

منتظر باید نشینی تا مگر

گردش گردون نماید دفع شر

بدون متن

بدون متن

*****************************

۱ - بیحساب شدن: تسویه کردن بدهی

بدون متن

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم