درد ِ پیری


از عمر نمانده ست بر من مگر آمُرغ

در کیسه نمانده ست بر من مگر آخال

تا پیر نشد مرد نداند خطر عمر

تا مانده نشد مرغ نداند خطر بال

ای گمشده و خیره و سرگشته کسایی

گواژه زده بر تو امن ریمن و محتال

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم