غزل شمارهٔ ۹۵۱
ساغرم بی تو داغ می گردد
نقش پای چراغ میگردد
لالهسان هرگلی که می کارم
آشیان کلاغ میگردد
دور این بزم رنگگردانیست
ششجهت یک ایاغ میگردد
خلق آسودل در عدم عمریست
به وداع فراغ میگردد
در بساطی که من طرب دارم
مطربش بانگ زاغ میگردد
من اگر سر ز خاک بردارم
نقش پا بیدماغ میگردد
شرر کاغذ است فرصت عیش
میپرد رنگ و باغ میگردد
منع پرواز از تپش مکنید
سوختن بیچراغ میگردد
همچو عنقا کجا روم بیدل
گم شدن هم سراغ میگردد
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم