غزل شمارهٔ ۱۱۶۹
صبح شو ایشبکه خورشید مناکنون میرسد
عید مردم گو برو عید من اکنون میرسد
بعد از اینم بیدماغ یاس نتوان زیستن
دستگاه عیش جاوید من اکنون میرسد
میروم در سایهاش بنشینم و ساغرکشم
نونهال باغ امید من اکنون میرسد
آرزو خواهدکلاه ناز برگردون فکند
جام می در دست جمشید من اکنون میرسد
رفع خواهدگشت بیدل شبههٔ وهم دویی
صاحب اسرار توحید من اکنون میرسد
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم