غزل شمارهٔ ۳۴
دل چو به غم شاد زیست، مهر و وفا از او طلب
غم چو گو ۰۰۰ رفت، برگ و نوا از او طلب
یا به دعا غیر درد، از در ایزدی مخواه
یا به طلب اگر خوشی، برگ و نوا از او طلب
جون روش عهد ما، کرده فلک واژگون
تشنه رسی چو خضر، زهر فنا از او طلب
آن که کشید یک شراب، زو مطلب درد و صاف
وآنکه خورد نوش زهر، درد و دوا از او طلب
از چه روی به نزد شیخ، جانب عرفیم شتاب
مطلب اگر های و هوی است، خیز و بیا از او طلب
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم