غزل شمارهٔ ۸۸


درد نایافت ز بی دردی اقبال من است

ور نه مقصود من افتاده به دنبال من است

با قضا سینه ی من صاف نگردد هرگز

شکوه ی من همه از جانب اهمال من است

هرگز از محنت ایام نبودم آزاد

فتنه همزاد من و حادثه هم سال من است

آستینی که دو عالم بت و زنار در اوست

گر به معنی نگری نامه ی اعمال من است

عرفی اصلاح پریشانی ام از یاد ببر

کانچه ادبار بود پیش من، اقبال من است

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم