غزل شمارهٔ ۱۰۹


یک شمه ز اصلاح می ناب گفتنی است

با زاهدان سرودی ازین باب گفتنی است

هزگز شکست توبه ملولم نداشته است

این نکته در میانه ی اصحاب گفتنی است

ای مردم وصال غم و دور ماندگان

بشنو که حال تشنه به سیراب گفتنی است

نتوان به گفتگو به حقیقت رسید، لیک

افسانه ای ز گوهز نایاب گفتنی است

دیدم به خواب کان لب لعلم به کام بود

گر واقع است و گر غلط این خواب گفتنی است

ابله کسی که عیب خود از دوست نشود

با دوستان حکایت ازین باب گفتنی است

در آتشم درون و برون جوش می زند

این حرف در میان تب و تاب گفتنی است

عرفی مگو به تیره شب هجر حرف می

حرفی است این که در شب مهتاب گفتنی است

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم