غزل شمارهٔ ۳
آنچنان داده عشق جوش مرا
که ز سر رفته عقل و هوش مرا
عقل کلی شده فراموشم
بسکه مالیده عشق گوش مرا
نه چنانم ز مستی دوشین
که کشیدن توان به دوش مرا
در خروشم ز شور چون دریا
نتوان ساختن خموش مرا
عاقبت میپرستی تو رضی
می فروشد به می فروش مرا
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم