غزل شمارهٔ ۲۱


غم عشق تو ای حور پریزاد

ز غم‌های جهانم کرد آزاد

چه غم از خاطرت رفتم و لیکن

غمت ما را نخواهد رفت از یاد

به اهل درد، خوبان را سری نیست

به هرزه عمر ضایع کرد فرهاد

شکیبم رفت و دین و دانشم شد

ز دست این دل دیوانه فریاد

رضی گویا ز هجران مرده باشد

که نامش از زبان خلق افتاد

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم