غزل شمارهٔ ۴۲


چند ز دوران چرخ چند ز هجران یار

سینه شود شعله خیز، دیده شود اشکبار

آنچه کشیدم ازو من بیکی جرعه می

میکده‌ها بایدم از پی دفع خمار

من همه صحرای عشق او همه دریای حسن

من همه شور و جنون او همه باد بهار

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم