غزل شمارهٔ ۷۷


ای کاش که بود ما نبودی

یا بنمودی هر آنچه بودی

نگشود ز کعبه در کسی را

از ما در دیر را سجودی

ز افسانهٔ واعظان فسردیم

ای مطرب عاشقان سرودی

کی مرد غم تو بودم ای عشق

صد بار فزونم ار نمودی

جز دوست اگر ز دوست خواهی

در مذهب عاشقان جهودی

مجنون توام چنانکه بودم

با ما نه‌ای آنچنانکه بودی

ای دل چه به های های گریی

هوئی مگر از رضی شنودی

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم