۶


شدم صیدی که نتوان زد تغافل

به صیادی که داند زخم کاری است

بلا گردان آن صیاد گردم

که بی‌دانه درین دامم فکنده است

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم