غزل شمارهٔ ۲۵۰


آن کو چو من از عشق پریشان ننشیند

بر مسند توفیق شهیدان ننشیند

ای خضر شکستی به سرایت برسد، خیز

کاین تشنگی از چشمهٔ حیوان ننشیند

با آن که مغان را همگی مایهٔ شیداست

در دیر مگس بر لب مهمان ننشیند

گر چاشنی شربت درد تو بیابد

هرگز مگس دل به لب جان ننشیند

عرفی برو از میکدهٔ ما، که کس این جا

این زخم دل و چاک گریبان ننشیند

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم