غزل شمارهٔ ۲۷۳
خوبان شهر بین که در این مسکن من اند
گه شمع بزم و گاه گل دامن من اند
آن ها که آهوان حرم را کنند صید
در آرزوی ناوک صید افکن من اند
منمای زاهدا در اهل ندامتم
آنان که رهبرند تو را ، رهزن من اند
امشب که روی خلوتم از شمع روی تست
خورشید و مه وظیفه خور روزن من اند
تا دارم از جمال تو گلشن فروز عشق
طوبی و سدره خار و خس گلخن من اند
عرفی نوای نوحه برآرم ، که اهل درد
لب ها گشاده منتظر شیون من اند
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم