غزل شمارهٔ ۱۶۰۰


چمن دلی ‌که به یاد تو آشنا گردید

فلک سری ‌که به پای تو جبهه‌سا گردید

کسی‌که دست به دامان التفات تو زد‌

مقیم انجمن سایهٔ هما گردید

حضو‌ر خاک جناب تو دارد اکسیری

که نقش پا ز خیالش جبین‌نما گردید

چو بیدل آنکه غبار ره نیاز تو شد

به چشم هر دو جهان ناز توتیاگردید

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم