غزل شمارهٔ ۱۶۰۵


سران ز نسخهٔ تسلیم باب بردارید

جبین به خاک نهید انتخاب بردارید

جمال مقصد سعی جهان معاینه است

ز نقش پا نفسی گر نقاب بردارید

عمارتی اگر از آب و گل توان برداشت

دل از خیال جهان خراب بردارید

هزار موج در این بحر قاصد هوس است

ز نامهٔ همه مهر حباب بردارید

سواد وادی امکان سراب تشنه‌لبی است

ز چشمه‌سار گداز دل آب بردارید

جنون حکم قضا تیغ برکف استاده است

سری‌ که نیست به‌ گردن ز خواب بردارید

مرا به سایهٔ بخت سیه شکر خوابی‌ست

ز خاک من علم آفتاب بردارید

هجوم خنده نم چشم می‌کند ایجاد

به هرگلی‌که رسید این‌گلاب بردارید

کرشمهٔ نگهش از سوال مستغنی‌ست

نظر به سرمه ‌کنید و جواب بردارید

به جرم‌کج‌نظری دور گرد تحقیقم

خط خطاست گر از تیر تاب بردارید

ز هستی‌ام غلطی رفته در حساب عدم

مرا چو نقطهٔ شک زبن‌کتاب بردارید

غباربیدل ما راکه دستگیر شود

اگر نسیم توان شد صواب بردارید

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم