شمارهٔ ۱۱۹


میر زمانه‌ای که نگردد مرا زبان

در کام جز برای ثنا و دعای تو

ای کاش وعده‌های‌تو درصدق و راستی

بودی چو شعرهای من اندر ثنای تو

اکنون مرا رسیده به خاطر لطیفه‌ای

از وعدهٔ دروغ کلاه و قبای تو

جاوید تاکه هست به دیوان روزگار

نام و نشان مدح من و مرحبای تو

وارونهٔ کلاه که گفتی برای من

وارونهٔ قباکه ندادی برای تو

بگذشتم‌ از کلاه و قبا چون شد آن کتاب

کش وصف کرد فک‌رت معجزنمای تو

اعدات از جفای تو یارب چه می‌کشند

گر این بود وفای تو با اولیای تو

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم