غزل شمارهٔ ۴۶۶
چند بر بستر از آن چشم فسون ساز افتم
تکیه بر بالش و بستر کنم و باز افتم
پاسم ای شمع چه داری، نیم آن پروانه
که اگر بال بسوزند، ز پرواز افتم
بای شهباز سلامت بگشایید که من
نی ام آن مرغ که در چنگل شهباز افتم
حیرت از بس که عنان تاب الم شد، بیم است
که ز انجام ره عشق به آغاز افتم
گفت و گوییست، بنازم به لب خاموشی
که اگر لب بگشایم ز سخن باز افتم
عرفی آرام مجو از دلم، آن رفت که من
از بر تکیه گه عیش به صد ناز افتم
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم