غزل شمارهٔ ۵۲


پادشاه و پادشاهی ما و درویشی ما

عاقلان و آشنائی ما و بی خویشی ما

در میان عشقبازان ما کمیم از هر یکی

از کمی ماست در عالم همه بیشی ما

خواجه گر دارد غنا آرد غنائی بر غنا

از غنای خواجه خوشتر فقر درویشی ما

بنده دلریش سلطانیم و مرهم وصل اوست

عاقبت رحمی کند سلطان به دلریشی ما

صورت سید که دیدی آخرش خوانی رواست

معنی او را نگر دریاب این پیشی ما

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم