غزل شمارهٔ ۱۵۱
لطف اگر بر ما گمارد حاکم است
ور دمار از ما برآرد حاکم است
تشنه ایم و رحمتی خواهیم از او
گر ببارد ور نبارد حاکم است
گر شمارد بنده را از بندگان
حاکمست ار نه شمارد حاکمست
گر کشد نقش خیالی حاکم است
ور نگاری می نگاری حاکمست
گر کشد صد جان فدای حضرتش
ور به خاکم می سپارد حاکمست
روی گل را حکم او خارد به خار
گر نخارد ور بخارد حاکمست
ما گنه کاریم و سید پادشاه
گر بگیرد ور گذارد حاکمست
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم