غزل شمارهٔ ۲۸۹


گر جفا می کند وفا آنست

ور فنا می دهد بقا آنست

نور چشم است و در نظر داریم

نظری کن ببین بیا آنست

دُرد دردش بنوش و خوش می باش

دردمندی تو را دوا آنست

قدمی تو در آ درین دریا

طلبش کن که آشنا آنست

هر که غیری ز شاه ما جوید

نزد یاران ما گدا آنست

به خرابات هر که فانی شد

رند سرمست بینوا آنست

هر که گردد غلام سید ما

سید ملک دو سرا آنست

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم