غزل شمارهٔ ۲۹۷
هر که حلقه به گوش مردانست
نزد مردان مرد مرد آنست
عاشقانی به جان و دل دایم
در طریقت رفیق یارانست
هرچه بینم به عشق حضرت او
جان فدایش کنم که جانانست
سنبل زلف یار داد به باد
کار جمعی از آن پریشانست
همچو جان در کنار خود گیرم
گرچه او پادشاه کرمانست
این چنین پادشه که می شنوی
در همه کائنات سلطانست
نعمت الله که رند سرمست است
بندهٔ خاص شاه مردانست
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم