غزل شمارهٔ ۳۰۵
جانست که در بدن روانست
عالم بدن است و عشق جانست
تن زنده به جان و جان به جانان
دریاب که قول عاشقانست
با صورت و معنئی که او راست
چه جای معانی و بیانست
عشقست که عاشقان و معشوق
عشق ار داری همین همانست
خورشید به ماه رو نموده
هر ذره که بینی آن چنانست
در آینهٔ وجود عالم
آن نور به چشم ما عیانست
سید شاه است و بنده بنده
او سید پادشه نشانست
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم