غزل شمارهٔ ۳۵۲


پادشاه و گدا یکیست یکیست

بینوا و نوا یکیست یکیست

دردمندیم و درد می نوشیم

دُرد و درد و دوا یکیست یکیست

جز یکی نیست در همه عالم

دو مگو چون خدا یکیست یکیست

آینه صد هزار می بینم

روی آن جانفزا یکیست یکیست

مبتلای بلای بالاشیم

مبتلا و بلا یکیست یکیست

قطره و بحر و موج و جوهر چهار

بیشکی نزد ما یکیست یکیست

نعمت الله یکی است در عالم

طلبش کن بیا یکیست یکیست

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم