غزل شمارهٔ ۴۵۳


هرگز نبود عاشقی و راه سلامت

رندان نگریزند ز مستان به ملامت

تو میر خراباتی و من مست خرابم

رندانه درین هفته بیابیم به سلامت

سر در قدمت بازم و پای تو ببوسم

دست من و دامان تو تا روز قیامت

در خاک درت هر که نشنید بتوان یافت

در صدر خرابات به صد عجز و کرامت

گر دل نفسی نقش خیال دیگری دید

جان پیشکشت می کنم اینک به غرامت

از خال نهی دانه و از زلف کشی دام

مرغ دل خلقی همه افتاده به دامت

می نوش کن ای سید رندان خرابات

شادی حریفان که جهان باد به کامت

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم