غزل شمارهٔ ۴۶۷
در دلم غیر او نمیگنجد
بد چه شد نکو نمی گنجد
در مقامی که آن یگانهٔ ماست
دو چه گوئی که دو نمی گنجد
خم بیاور ز ما دمی می بر
می ما در سبو نمی گنجد
نقل را مان و عقل را بگذار
زانکه این گفت و گو نمی گنجد
در دو عالم به جز یکی نبود
رشته یک تو دو تو نمی گنجد
چون به غیر از یکی نمی یابم
در دلم جستوجو نمی گنجد
دردمندیم و درد می نوشیم
خم چه شد با شد سبو نمی گنجد
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم