غزل شمارهٔ ۵۴۳
از احد احمد آشکارا شد
هم به احمد احد هویدا شد
در شهادت احد کمر بربست
میم احمد ز غیب پیدا شد
آن یکی در عدد ظهوری کرد
صد عدد از یکی مهیا شد
قطره و بحر و جو همه آبند
ما نگوئیم قطره دریا شد
موج بحریم و عین ما آب است
نتوان گفت ما که از ما شد
آفتاب وجود رو بنمود
ذرهٔ کاینات در وا شد
آمد و شد حقیقتاً خود نیست
به مجاز است کآمد و یا شد
خم می خوش خوشی به جوش آمد
راز سر بسته آشکارا شد
نعمت الله پرده را برداشت
مشکلاتی که بود حل واشد
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم