غزل شمارهٔ ۶۰۲
در دل به جز از خدا نگنجد
چون او گنجد هوا نگنجد
دل خلوت خاص حضرت اوست
بیگانه و آشنا نگنجد
مائیم و نگار خوش کناری
مویی به میان ما نگنجد
سلطان عشقست و عقل درویش
در مجلس شه گدا نگنجد
دردی دارم دوا ندارد
با درد چنین دوا نگنجد
چون نیست به جز یکی که گوید
درد خود گنجد و یا نگنجد
خوش خم میست نعمت الله
در جام جهان نما نگنجد
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم