غزل شمارهٔ ۷۳۹


عاشقی کو سر به پای ما نهاد

روی خود در جنت المأوا نهاد

از سر دنیی و عقبی درگذشت

هر که پا با ما درین دریا نهاد

بر در میخانه هر کو بار یافت

سروری گردید و سر آنجا نهاد

کار ما چون از بلا بالا گرفت

مسند والای ما بالا نهاد

پانهد بر فرق عالم هر که سر

بر در یکتای بی همتا نهاد

رو به مه بنمود نور آفتاب

روشنی در دیدهٔ بینا نهاد

نعمت الله را به ما انعام کرد

خوان انعامش برای ما نهاد

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم