غزل شمارهٔ ۷۵۷
ملک عشقش به غیر ما نرسد
پادشاهی به هر گدا نرسد
دُرد دردش کسی که نوش نکرد
به شفاخانهٔ دوا نرسد
هر که بیگانگی ز خویش نجست
به سر کوی آشنا نرسد
بنده تا از خودی برون ناید
به سراپردهٔ خدا نرسد
نرسد در حریم وصل دلی
که ز هجران بر او بلا نرسد
دل چه از آب و گل خلاصی یافت
گرد بر گرد او زما نرسد
نعمت الله رسید تا جائی
که به جز جان اولیا نرسد
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم