غزل شمارهٔ ۸۹۹


مرغ جانم می کند پرواز باز

تا به برج خود رسد شهباز باز

جان بده گر وصل جانان بایدت

عاشقانه سر به پاش انداز باز

بگذر از نقش خیال غیر او

خلوت دل با خدا پرداز باز

در خرابات مغان مست و خراب

عزم رندی کرده ام آغاز باز

گر دمی با جام می همدم شوی

ذوق یابی یک دم از دمساز باز

عشقبازی کار بازی کی بود

عشق بازی ، خویش را در باز باز

شعر سید عاشقانه خوش بخوان

ساز سرمستان ما بنواز باز

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم