غزل شمارهٔ ۹۷۱
نور چشم است و مردم دیده
در نظر دائماً نشانندش
روح محض است از سرش تا پا
یک به یک بوسه واستانندش
نقش غیری خیال اگر بندم
آب چشمم ز دیده رانندش
عاشقانی که سیدم بینند
در تحیر که تا چه خوانندش
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم