غزل شمارهٔ ۹۹۲


سخن نازکان بود نازک

گفتهٔ گنده نشنود نازک

دیدهٔ ما به عشق دیدن او

به چپ و راست می رود نازک

هر که با نازکان به سر آرد

گر چه باشد گران بود نازک

عقل گوید سخن ولی گنده

به چنان کنده نگرود نازک

نقش رویش خیال می بندم

در نظر آید و رود نازک

هر که تخم محبتی کارد

به یقینم که بدرَوَد نازک

گفته سید است خوش خواند

نازنینی که او بود نازک

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم