غزل شمارهٔ ۱۰۴۰


گر بر افروزد آتش در دم

عالمی سوخته شود در دم

مرد گردن به بند در دینم

کشتهٔ عشق و مردهٔ دردم

داده ام دل بدست باد صبا

به هوائی که خاک او گردم

فاش کردند راز پنهانم

اشک گلگون و چهرهٔ زردم

ساقیا جام می به سید ده

که من از توبه توبه ای کردم

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم