غزل شمارهٔ ۱۰۶۷
نازی است از آن جانب و نازی که چه گویم
مائیم و نیازی و نیازی که چه گویم
تا طاق دو ابروش مرا قبله نما شد
کردیم نمازی و نمازی که چه گویم
دل سوختهٔ آتش عشقیم که چون موم
دیدم گدازی و گدازی که چه گویم
این سینهٔ ما مخزن اسرار الهی است
رازیست در این سینه و رازی که چه گویم
خوش سلطنتی یافتم از دولت محمود
مائیم و ایازی و ایازی که چه گویم
ساز دل ما مطرب عشاق چه بنواخت
آواز به ساز آمد و سازی که چه گویم
سید به سوی کعبهٔ مقصود روان شد
اکبر بُود این حج و حجازی که چه گویم
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم