غزل شمارهٔ ۱۰۸۱


من رند خراباتم ایمن ز کراماتم

در گوشهٔ میخانه دائم به مناجاتم

سر حلقهٔ رندانم ساقی حریفانم

نه زاهد و درویشم ، سلطان خراباتم

من آینهٔ اویم ، در آینه او جویم

از ذوق سخن گویم آسوده ز طاماتم

خواهی که صفات او در ذات یکی بینی

مجموع صفاتش بین در آینهٔ ذاتم

من سید عشاقم بگزیدهٔ آفاقم

در هر دو جهان طاقم اینست کراماتم

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم