غزل شمارهٔ ۱۱۰۵


مطرب خوش نوای رندانم

ساقی بزم باده نوشانم

سخن عاشقان اگر خواهی

بشنو از من که خوش همی خوانم

جام بر دست و مست و لایعقل

گرد رندان مدام گردانم

بزم عشق است مجلس دائم

روز و شب عاشق حریفانم

ساغر دُرد درد می نوشم

به از این خود دوا نمی دانم

صورتم موج و معنیم بحر است

ظاهراً این و باطناً آنم

می کشم خوان پادشاهانه

نعمت الله رسید مهمانم

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم